((کلبه گل پسر))

منو مزرعه یه عمره چشم به راهه یه بهاریم زیر شلاق زمستون ضربه هارومیشماریم

((کلبه گل پسر))

منو مزرعه یه عمره چشم به راهه یه بهاریم زیر شلاق زمستون ضربه هارومیشماریم

نفهمیدم کسیروکه دوستش دارم چطوری نگه دارم




وقتی خیلی خیلی خیلی کوچیک بودم شیشه شیرم رو خیلی دوست داشتم برای همین هیچوقت از خودم جداش نمی کردم و همیشه تو دستم بود , اما یه روز از دستم افتاد و شکست .


اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید همش تو دستم بگیرم چون ممکنه از دستم بیفته و بشکنه !

یکم بعد از اون , مجسمه هایی که با خمیر بازی درستشون میکردم رو خیلی دوست داشتم , برای همین یه شب مجسمه های خمیریمو با خودم بردم تو تخت خوابم که پیش خودم بخوابن , اما صبح که بیدار شدم دیدم مجسمه هام له شدن .


اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید ببرم تو تخت خوابم چون خراب میشه!


چند وقت بعدش یادمه ماهی هفت سینمون رو خیلی دوست داشتم و می خواستم فقط مال خودم باشه , برای همین از تو تنگ آب درش آوردم و تو کمدم قایمش کردم , اما فرداش که رفتم سراغش دیدم دیگه تکون نمی خوره ! اون مرده بود .


اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید تو کمدم قایمش کنم چون می میره !

وقتی مدرسه می رفتم یه آبرنگ داشتم که خیلی دوسش داشتم و به همه ی هم کلاسیام نشونش می دادم اما یه روز دیدم که تو کیفم نیست و هیچوقت معلوم نشد که کی اونو برداشته .


اونوقت فهمیدم اونی که دوسش دارم رو نباید به هیچ کس نشون بدم چون ممکنه ازم بدزدنش !


همیشه یه هم کلاس داشتم که خیلی دوسش داشتم و هر وقت بهش فکر می کردم می ترسیدم که نکنه یه روزی ازم دور بشه. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
اونوقت فهمیدم نباید نگران از دست دادن اونی که دوسش دارم باشم وگرنه حتماً از دست میدمش!


وقتی برای آخرین بار یه نفر رو دوست داشتم همیشه بهش می گفتم که دوسش دارم و بخاطرش هر کاری می کردم اما وقتی دیدم داره ازم دور میشه فهمیدم دیگه نباید بهش بگم دوسش دارم وگرنه از دست میدمش!برای همین دیگه نگفتم دوسش دارم , دیگه آزاد گذاشتمش , تو دستم نگرفتمش که بیفته بشکنه , تو کمدم قایمش نکردم که بمیره , به کسی نشونش ندادم که ازم ندزدنش , نگران از دست دادنش نشدم که از دستم بره ...

اما

یه روز که برگشتم بهش نگاه کردم دیدم سرش با کسه دیگه ای گرم شده و منو فراموش کرده!


نظرات 4 + ارسال نظر
kolak چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ



سلام رامین جان خوبی حمزه شناختی ؟ وبلاگ بسیار خوبی داری ان شالله تعالا تو کارت موفق باشی .

sسلام حمزه جان نورانی کردی وبلاگمو ممنونم که دیدن کردی از اینجا

ندا سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ http://lore.blogsky.com

وبلاگت جالب بود
بازم بهت سر میزنم

نظر لطفتونه ندا خانوم ممنونم سر زدین لینکتون کردم

عاشق سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:08 ب.ظ http://2khtarayesheitun.blogfa

سلام رفیق وبت جالبه
پیش منم بیا خوشحال میشم

عاشق جان ممنونم از نظر لطفت.راستی خواتم لینکت کنم اما صفحه باز نمیشه نمیدونم چرا.صفحه با خطا مواجه میشه

nanaz شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام من به وبلاگا سر میزنم ولی راستش زیاد واسه کسی نظر نمیذارم اخه حوصله ام نمیذاره متنارو بخونم نمیدونم چی شد که این متن تو رو خوندم حالا که خوندم نظر میذارم خیلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد